قسمت 21 رمان من و تو زندگی ارامش بخشمون
همه گرم صحبت بودن و کسی به من توجه نمیکرد خب الا موقشه سرمو اوردم بالا و یه نگاه به جیهو انداختم اخی بچم چه خوشتیپ شده بود امشب اونم لباساش با ترانه ست بود یه کت سفید تک با یه شلوار لی و کفش های ساق بلند سفید و موهاشو دیزل زده بود خیلی ناز شده بود و ترانه هم یه شلوار لی همرنگ شلوار جیهو و یه کت کوتاه سفید و کفش های پاشنه بلند سفید و کیف سفید خوبه خب منو اقامون هم ستیم ایشششششششش سرمو چرخوندم چشمام با چشمای فیلیپ برخورد اوخ داشت نگاهم میکرد از کی ؟ عزیزم اونم ترانه رو دوست داشت خب شاید دردامون مشترک لبخندی برای جلوگیری از بدتر شدن کار زدم و رومو سمت مخالفش برگردوندم ای خدا میشه من یه بار بدون ترس از بقیه یه کاری کنم یا اصلا میشه یه روز بدون گند زدن زندگی کنم ؟ داشتم خودمو سرزنش میکردم که صدای اقای یون متنع ادامه خود درگیری من شد .
اقای یون _ بچه ها شما ها چرا امشب اینطوری شدین ؟ آرام تو که خیلی اتیش میسوزوندی چی شده یه شب تغیر کردی دخترم .
همه داشتن منو نگاه میکردن خب من الا چی بگم ؟ الا پاشم بندری برقصم که مثلا من شادم ؟
آرام _ نه خب ................... من که فرقی نکردم .
خانوم یون _ چرا عزیزم تغیر کردی خودت متوجهش نیستی خیلی خانوم تر شدی .
بعدم لبخندی زد البته این لبخند از سوی همه بود ومن فقط حکم خجالت کش داشتم وسط جمع بابا یکی نیست بگه بحس کم اوردین چرا به من گیر میدین ؟
مثل اینکه جونگ متوجه این حال من شد و زود بحث و عوض کرد و گفت :
جونگ _ اقای یون جیهو شنیدم تو شطرنج خیلی ماهری نظرت چیه امشب باهم بازی کنیم ؟
جیهو _ فکر میکنی بتونی ببری؟
جونگ _ میدونی من اصولا تو زندگیم زیاد ریسک میکنم .
اوه اوه یکی این دوتارو بگیره الا دعوا میشه .و خون خون خون و مرگ .
جیهو _ باشه !! مامان میشه لطفا شطرنج و بیاری ؟
خانوم یون _ حتما .
از قیافه همه معلوم بود استرس دارن . خانوم یون شطرنج و اورد به پیشنهاد پدر جی کیونگ قرار شد بریم بیرون منو جیکیونگ و چوهه و کانگ سان که همون اول رفتیم سمت طرفدارای جونگ اولش همه داشتن مارو با تعجب نگاه میکردن چیه نکنه انتظار داشتن طرف جیهو رو بگیرم ؟
ترانه و جونپیو و فیلیپ و و اون یکی دوستشون که اسمش ان جو بود هم سمت جیهو مامان بابا ها هم کلا بی طرف بازی شروع شد من کلا چیزی از شطرنج نمیدونم الا هم همینجوری الکی دارم جو میدم :
ایول جونگ برو ت میتونی
تو معجزه ای ایول
دمت گرم
البته بگما اونا هم همینطوری بودن تازه شایدم بدتر مثل اون ترانه لوس هی میکفت :
عزیزم زود باش دیگه
عه فدات شم چرا اینجوری میکنی
و تنها چیزی که دریافت میکرد چشم غره های بچه ها بود .
جونگ _ کیش و مات
همون موقع صدای دست و جیغ ماها رفت هوا من که اولین نفری بودم که از گردن جونگ اویزون شدم دمش گرم خوب دمشمون رو قیچی کرد
نشستم سرجام و سرمو بردم بالا که واسه ترانه پشت چشم نازک کنم که دیدم جیهو همینجوری مثل بز ( البته بلا نسبتش ) زل زده به من . ولی کلی حال کردم مامان جیهو صدامون کر واسه شام منو جونگ سمت چپ میز و ترانه و جیهو درست روبروی ما سمت راست نشسته بودن توجه کردید اینا مارو ول نمیکنن هر جا میرم این ترانه باید جلو من میمون بازی دربیاره باید یه بار بهش بگم برو شوهرت مال خودت من نخواستمش . والا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شام میگو و گوشت گاو و کیمچی شکوفه الو و رشته بود خب من میگو دوست دارم میخواستم واسه خودم میگو بردارم که دیدم یه بشقاب درست فرود اومد جلوم دیدم جونگ بود که واسم غذا ریخته بود دست گلش مرسی پسرم چه خوبه بشقابمو از دستم گرفت تا واسه خودش غذا بریزه جیهو با سرمو بالا اوردم تا عکس العمل جمع و ببینم بله همشون دارن مارو نگاه میکنن همخه با لبخند به جز جیهو .جیهو با دیدن این کار جونگ بشقاب ترانه رو ازش گرفت و براش غذا ریخت .ایششششششششش تغلید تا به کی تا به کجا ؟
متا نبودیم از رو کی میخواستن کپی کنن ایش سرمو انداختم پایین و شروع کردم به خوردن اقا من دلم کیمچی میخواد کیمچی هم درست روبروی جیهو الاب هش بگم کیمچی و بهم بده ایا ؟ خب اره مگه چیه ؟ خب اخه چیزه .......... چیزه ؟
وجدان جان شما کارو زندگی نداری اهیانا ؟
چرا چطور مگه ؟
اخه فکر کنم کلا کارت حرس دادن منه .
اره نمیدونی چه هالی میده که .
میشه لطفا خفه بمیری ؟
نه .
به درک .
یهو همه برگشتن سمت من اوا اینا چشونه ؟
جونگ _ عزیزم چی به درک ؟
آرام _ هان !!! هیچی ببخشید .
اخ ارام خودم با دستای خودم تو باغچه خونه ممد اقا شوهر عمه اکبر اقا پسر دایی همسایه دفنت کنم چرا انقدر سوتی میدی تو ؟
اخرشم دلو زدم به دریا و گفتم :
آرام _ ببخشید اقای جیهو میشه اون کیمچی رو بذین به من سرشو اورد بالا لعنتی چرا منو اینجوری میکنه ؟
ظرفو گذاشت جلومو گفت :
جیهو _ بفرمایید .
من واسه خودم توی کاسه بغل دستم کمی کیمچی ریختم و گرفا گذاشتم همون جلوی بشقاب خودم همون موقع ترانه گفت :
ترانه _ عزیزم میشه اون ظرف کیمچی رو بدب به من ؟
جیهو چشم غره ای بهش رفت و گفت :
جیهو _ پل ارتباطی کیمچی بین میزم ؟
ترانه که مثل بادکنک بادش خالی شده بود بادیدن اینکه من دارم نگاهش میکنم چشم غره ای بهم رفت و روشو اونور کرد وا به من چه شوهرت باتو مشکل داره ؟